جدول جو
جدول جو

معنی طناب خور - جستجوی لغت در جدول جو

طناب خور
عمق، گودی
تصویری از طناب خور
تصویر طناب خور
فرهنگ فارسی عمید
طناب خور(طَ خوَرْ / خُرْ)
گودی. عمق (در چاه) : طناب خور این چاه ده گز است
لغت نامه دهخدا
طناب خور
گودی ژرفا گودی عمق ژرفا (در چاه) : طناب خور این چاه ده زرع است
تصویری از طناب خور
تصویر طناب خور
فرهنگ لغت هوشیار
طناب خور((~. خُ))
گودی، عمق
تصویری از طناب خور
تصویر طناب خور
فرهنگ فارسی معین
طناب خور
عمق، ژرفا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نان خور
تصویر نان خور
کسی که دیگری زندگانی او را اداره می کند، کسی که نان دیگری را می خورد، عیال و اولاد شخص، خورندۀ نان
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ کَ دَ)
کنایه است از پیموده شدن. نورالدین ظهوری راست:
بمباحث چو تخم کارد دماغ ؟
سینه از آه غم طناب خورد.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ بِ قُ رُ)
طنابی که گرد خیمۀ سلاطین کشند ودر سواری سلاطین و حکام بندند از جهت امتناع آمدورفت مردم عوام از عالم باره که در هندوستان مرسوم است ودر آن زبان جالی گویند. شفیع اثر راست:
ز چین جبه فرومایگان دنیادار
کشیده اند طناب قورق برای فقیر.
و له:
بر سر راه او طناب قورق
بسته از چلۀ کمان باشد.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ خُرْ)
یکی از چهار دروازۀ جی (اصفهان) یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است. (محاسن اصفهان چ طهران ص 92)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طناب دار
تصویر طناب دار
چاتو
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نان خورد خورنده نان درخلد چگونه خورد آدم آنجاچو نبود شخص نان خورد (ناصرخسرو)، روزی خواروظیفه خور: نان دهانم بدین کله داری نان خورانم بدان گنهکاری. (نظامی)، افراد عایله ای که تحت تکفل یک تن هستند: من پیرمرد و تن بیمارکه هشت سرنان خوردارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان خور
تصویر نان خور
((خُ))
زن و فرزند، کسی که تحت سرپرستی می باشد
فرهنگ فارسی معین
اولاد، عیال، وظیفه خور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به دور از جمع و به صورت منفرد غذا خوردن، عدم شرکت در سفره
فرهنگ گویش مازندرانی